آرشیو نویسنده: T- Azar

خاطرات شهید غلامحسین راهواره

موضوع خاطره حال و هوای جبهه تابستان بود شبی در حیاط خوابیده بودم که دیدم برادرم چشم به آسمان دوخته گفتند چرا به آسمان خیره شدی؟ گفت به یاد شبهایی که در جبهه بودیم و با نور ماه در سنگر به سر می‌بردیم، فکر می کنم به ما یاد دادند که اگر گم شدیم از روی ستارگان راهمان را پیدا ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید غلامحسین راهواره

شهید غلامحسین راهواره پس از برگشت از از اولین اعزام به جبهه تغییرات اساسی در نحوه تفکرات و اندیشه‌های وی به وجود آمد . به لحاظ درسی بسیار پیشرفت داشت. به گفته معلمین و همکلاسیهای او وی از شانس‌های پذیرش در رشته پزشکی در دانشگاه  بود.زمانی که در سال ۶۵ خود رابرای کنکور سراسری آماده می کرد، به جبهه اعزام ...

ادامه مطلب »

وصيتنامه  شهيد ‌محمد علی حدادیان

من طلبنی وجدنی ومن وجدنی عرفنی ومن عرفنی احبنی ومن احبنی عشقنی ومن عشقنی عشقته قتلته ومن قتلته دیته علی ومن علی دیته انادیته! هرکس مرا بخواهد می یابد و هرکس مرا بیابدمی شناسد و هرکس مرا بشناسد دوست می دارد و هرکس مرا دوست بدارد عاشقم می شود و هرکه عاشق من شود عاشقش می شوم و هرکه را ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید هادی رضایی نسب

راوی پدر شهید موضوع :شما غصه نخور من در سال ۱۳۶۰ میخواستم به حج تمتع بروم. با توجه به اینکه من در بانک کارمی کردم.بانک در صورتی با مرخصی من موافقت می‌کرد، که یکی را به جای خود بگذارم که مورد اطمینان آنها باشد ،که نتوانستند کسی را پیدا کنند.پسر شهیدم  گفت :بابا شما  غصه نخور من  کار شما را ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید هادی قاسمی

راوی: ماه بیگم مقنی:مادر شهید عنوان خاطره :راه کربلا شبی در خواب دیدم که سرو صدای زیادی از بیرون به گوش می رسد با هیجان زیادی در را باز کردم و جمعیتی در حدود دوهزار نفر را مشاهده کردم. پسرم سوار بر اسب سرخرنگی بود و پرچم سه رنگ ایران را در دست داشت و سر بند «یا حسین » ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید هادی قاسمی

راوی: ماه بیگم مقنی:مادر شهید موضوع: آخرین وداع پسرم با پسر همسایه به جبهه رفته بودو هرچند روز ی با خانه تماس می گرفت. یک روز به خانه همسایه زنگ زد و با ایشان پیغام داد که به مادرم بگویید فردا ساعت ۵ در خانه باشد که تماس بگیرم. فردایش ساعت ۵ در خانه بودم که تلفن زنگ خورد  و ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید اسماعیل غلامی(۲)

راوی:رجبعلی غلامی برادر شهید وقتی می خواست  به جبهه برود ایامی بود که مادرش در بستر بیماری بود . به شهید گفتیم که حالا که مادرت مریض است جبهه نرو و درکنار مادرت بمان گفت  که  جبهه هاالان به ما نیاز دارد و ما نباید به هر بهانه ای رفتن به جبهه را ترک کنیم،خدا پشت و پناه مادرمان هست ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید اسماعیل غلامی

راوی:خانم ولی زاده  ،همسر برادر شهید زمانی که همسرم به جبهه  رفته بود ،شهید اسماعیل به ما و بچه ها سر می زد.با بچه ها بازی می کرد، پول به ما می داد. برای اینکه بی پول نباشیم.با وجود سن کمی که داشت احساس مسئولیت می کرد و به ما سرکشی می کرد تا کمبود وجود همسرم را در این ...

ادامه مطلب »

وصیت نامه شهید علیرضا بنی اسدی

وصیت نامه شهید علیرضا بنی اسدی بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان ۱ ـ اولاً با نام خدای عزوجل که طاعتش موجب قربت و مزید نعمت است شروع می کنم و در ستایش و حمد و سپاس او زبان می گشایم و در درگاهش به سجده می پردازم و امیدوارم این گناهان ما، در برابر خداوند ناچیز ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید محمدحسین نقی زاده(۴)

به روایت راضیه نقی زاده خواهر شهید چند لحظه قبل از اینکه برادرم  حسین  به شهادت برسد ، همرزمان شهید تعریف میکنند که حسین در داخل سنگر خواب بود.همرزمان، ایشان را از خواب بیدار میکنند.ایشان (شهید) جریان خوابی همان لحظه دیده بودند را تعریف میکنند :«یک لحظه خواب دیدم که یک هیلکوپتری آمد و نامه ای آورد.همزمان شماها (همرزمان) آمدید و ...

ادامه مطلب »
bigtheme