آرشیو نویسنده: T- Azar

متن وصيتنامه شهيد‌ حسن کفایی

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ و لاتحسبن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ الله‌ امواتا بل‌ احيا عند ربهم‌ يرزقون‌ البته‌ نپنداريد كه‌ شهيدان‌ راه‌ خدا مرده اند بلكه‌ زنده‌ به‌ حيات‌ ابدي‌ شدند و در نزد خدا متنعم‌ خواهند بود. با سلام‌ و درود خدا بر پيامبر اسلام‌ حضرت‌ محمد (ص‌) تنها نجات بخش‌ انسان‌ از قيد اسارتها و بردگيها سلام‌ و ...

ادامه مطلب »

وصیتنامه شهید ابراهیم روشناوندی مقدم

  «ان‌ تنصرا…ينصركم‌ و يثبت‌ اقدامكم‌». شكر و سپاس‌ پروردگار جهانيان‌ كه‌ جز او معبودي‌ قابليت‌ پرستش‌ و كرنش‌ را ندارد و سلام‌ ودرود بر مهدي‌ موعود(عج‌) يگانه‌ منجي‌ بشريت‌ و نايب‌ بر حقش‌ خميني‌ كبير. شكر خداوند را كه‌ به‌ من‌ اين‌ نيرو و توان‌ را بخشيد كه‌ توانستم‌ دل‌ از تعلقات‌ مادي‌ و دنيوي‌ بريده‌ و خود را ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید ابراهیم گرامی

بسم الله الرحمن الرحیم از چه زمانی با شهید آشنا شدید؟از دوران ابتدایی با شهید ابراهیم گرامی آشنا شدم. اوقات فراغت و بیکاری خود را چگونه میگذراند؟یادم هست دفعه آخری که به جبهه رفتیم با شهید توی خط شلمچه بودیم شبها تا صبح بیدار بودیم و روز هم به علت اینکه هوا خیلی گرم بود نمی توانستیم بخوابیم.گرما خیلی طاقت ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید رمضان قالیبافان

بسم الله الرحمن الرحیم ما با شهید قالیبافان در گردان امام رضا(ع) لشکر ویژه شهدا در یک واحد بودیم. از خصایص نامبرده می توان گفت ایشان فردی بسیار متواضع، با ادب و خوش  برخورد و خوش فکر و خوش سیما بود. در تمامی اوقات سعی در حل مشکل رزمندگان داشت.در زمینه های تبلیغات هم بسیار فعال بود. خط زیبایی داشت.تمامی ...

ادامه مطلب »

نامه شهید رمضان قالیبافان به پدر و مادرش

  با تقدیم احترام:  این عید سعید باستانی را به شماخانواده عزیزم به خصوص پدر و مادر عزیزم و برادران عزیزم خواهران عزیزم سلام عرض می نمایم. پدر و مادر عزیزم به علت کمبود کارت به همین دو عدد کارت اکتفا کردم و اگر یک مقداری زودتر به دست شما برسد مرا خواهید بخشید. در ضمن همراه این کارت‌ها نیز ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید غلامحسین راهواره

عصر روزی که قرار بود عازم جبهه خط مقدم شویم بنده و شهید راهواره و شهید محمود آماده (اهل دیهوک طبس )با همدیگر صحبت می‌کردیم .نمی‌دانم چه کسی از میان ما سه نفر گفت بچه ها  بیاییدبه همدیگر قول بدهیم هرکس شهید شد بقیه را در روز قیامت شفاعت کنند من از این سخن خیلی خوشحال شدم سپس همدیگر را ...

ادامه مطلب »

 خاطرات شهید غلامحسین راهواره

زمستان سال  ۶۵ بود سالی که جنگ تحمیلی به مراحل حساسی رسیده بود و همه خبر از حمله نهایی می‌دادند هر کس آن زمان به جبهه رفته بود خود را برای مراحل نهایی آماده می‌کرد ، که از عملیات باز نماند.ما در محیط دبیرستان ۶ نفر بودیم که دوستان صمیمی بودیم و به طور متناوب در سال های مختلف به ...

ادامه مطلب »

خاطره شهید غلامحسین راهواره

موضوع  خاطره: توسل به شهید ایام محرم بود که در ظهر عاشورا من بر سر مزار برادر شهیدم  نشسته بودم و از همه جا ناامید و از ته دل از برادرم خواستم که برادر تو همیشه آرزو داشتی من فرزندی داشته باشم .الان که در بهترین جا و بهترین مکان پیش خدا و ائمه اطهار محشور هستی برایم دعا کن ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید غلامحسین راهواره

موضوع  خاطره حجاب خاطره دیگری که از برادرم به یاد دارم این است که از همان کوچکی با من در مورد حجاب  مخالف بود. ما در کنار حیاطمان اتاق کوچکی داشتیم که در آن از چند مرغ نگهداری می‌کردیم .نردبانی هم گوشه دیوار بود که همان جا برای آنها دانه می ریختیم یک روز مادرم به من گفت :فاطمه برو ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید غلامحسین راهواره

موضوع  دقت درنماز خاطره دیگری که از برادر شهیدم دارم در مورد نماز خواندن است. یک روز به خانه مادرم رفته بودم، دیدم برادرم نیست از مادر پرسیدم حسین کجاست گفت در اتاق  است.به داخل اتاق رفتم و اودر حال نماز خواندن دیدم. من هم همان جا نشستم و نماز خواندن اورا نگاه کردم.می دیدم که چطور سرش را پایین ...

ادامه مطلب »
bigtheme