موضوع خاطره: توسل به شهید
ایام محرم بود که در ظهر عاشورا من بر سر مزار برادر شهیدم نشسته بودم و از همه جا ناامید و از ته دل از برادرم خواستم که برادر تو همیشه آرزو داشتی من فرزندی داشته باشم .الان که در بهترین جا و بهترین مکان پیش خدا و ائمه اطهار محشور هستی برایم دعا کن و از او خواستم واسطه برآورده شدن این آرزو و حاجت من باشد تا که خدا فرزندی صالح به من عطا کند.
یک سال بعد از رفتن از سر مزار برادرم در حالی که کودک شیرخوارم را در بغل داشتم به سر مزارش رفتم و به یاد برادر شهیدم نام او را حسین گذاشتم. ناگفته نماند که آنروز مراسم نوحه خوانی و زنجیر زنی بود و همانجا من زیارت عاشورا را خواندم خیلی دلم شکسته بود به برادرم گفتم برادر جان پدر و برادر کشته شدند و برادر دیگر هم که فوت کرده برای ما همین داغ ها کافی است اگر خانواده خواسته باشند غصه فرزند نداشتن من را هم داشته باشند خیلی مشکل برای شان پیش خواهد آمد. بواسطه توسل من حاجتم را گرفتم و ۱۲ روز مانده به محرم سال بعد کودکم به دنیا آمد و بنا به عهد و پیمانی که با برادر شهیدم گذاشته بودم نام او را را حسین گذاشتم.
نسبت: خواهر شهید
منبع: اسناد بنیاد شهید شهرستان گناباد