كلوخ حسين مزاريان ، فرزند اباذر ، در دوازدهم فروردين سال ۴۳ ، در خانواده اي مذهبي، در بخش كاخك از توابع گناباد ، متولد شد. مادر شهيد در مورد نام گذاري وي ميگويد: «چون از ما سه پسر مرده بود، زمانيكه حسين را باردار بودم نذر كردم اگر پسر باشد وزنده بماند، او را كلوخ حسين بنامم. (۱) قبل ...
ادامه مطلب »شهدای دانش آموز
مختصری بر زندگینامه شهید حسین کارشکی
شهيد حسين كارشكي– فرزند حسن و سكينه – در تير ماه سال ۴۴ در روستاي كارشك از توابع شهرستان گناباد ديده به جهان گشود. دوران ابتدايي را در مدرسه همت، راهنمايي را در مدرسه شبانه روزي كاخك(۱) و دوره متوسطه را در مدرسه دكتر شريعتي در رشته تجربي گذراند.(۲) حسين فردي متواضع و وقت شناس بود و از روي صداقت ...
ادامه مطلب »مختصری بر زندگینامه شهید حسین علیپور نوقابی
شهيد حسين عليپور نوقابي – فرزند عباسعلي و فاطمه – در دي ماه سال ۴۶ در نوقاب از توابع شهرستان گناباد متولد شد. پس از اتمام دوره ابتدايي در مدرسه راهنمايي معلم نوقاب ادامه تحصيل داده (۱) و دوره متوسطه را تا سال چهارم در رشته رياضي فيزيك با معدل عالي گذراند.(۲) حسين فردي آرام ، ساكت و گوشه گير ...
ادامه مطلب »خاطرات شهید ابراهیم گرامی
بسم الله الرحمن الرحیم از چه زمانی با شهید آشنا شدید؟از دوران ابتدایی با شهید ابراهیم گرامی آشنا شدم. اوقات فراغت و بیکاری خود را چگونه میگذراند؟یادم هست دفعه آخری که به جبهه رفتیم با شهید توی خط شلمچه بودیم شبها تا صبح بیدار بودیم و روز هم به علت اینکه هوا خیلی گرم بود نمی توانستیم بخوابیم.گرما خیلی طاقت ...
ادامه مطلب »خاطرات شهید رمضان قالیبافان
بسم الله الرحمن الرحیم ما با شهید قالیبافان در گردان امام رضا(ع) لشکر ویژه شهدا در یک واحد بودیم. از خصایص نامبرده می توان گفت ایشان فردی بسیار متواضع، با ادب و خوش برخورد و خوش فکر و خوش سیما بود. در تمامی اوقات سعی در حل مشکل رزمندگان داشت.در زمینه های تبلیغات هم بسیار فعال بود. خط زیبایی داشت.تمامی ...
ادامه مطلب »نامه شهید رمضان قالیبافان به پدر و مادرش
با تقدیم احترام: این عید سعید باستانی را به شماخانواده عزیزم به خصوص پدر و مادر عزیزم و برادران عزیزم خواهران عزیزم سلام عرض می نمایم. پدر و مادر عزیزم به علت کمبود کارت به همین دو عدد کارت اکتفا کردم و اگر یک مقداری زودتر به دست شما برسد مرا خواهید بخشید. در ضمن همراه این کارتها نیز ...
ادامه مطلب »خاطرات شهید غلامحسین راهواره
عصر روزی که قرار بود عازم جبهه خط مقدم شویم بنده و شهید راهواره و شهید محمود آماده (اهل دیهوک طبس )با همدیگر صحبت میکردیم .نمیدانم چه کسی از میان ما سه نفر گفت بچه ها بیاییدبه همدیگر قول بدهیم هرکس شهید شد بقیه را در روز قیامت شفاعت کنند من از این سخن خیلی خوشحال شدم سپس همدیگر را ...
ادامه مطلب »خاطرات شهید غلامحسین راهواره
زمستان سال ۶۵ بود سالی که جنگ تحمیلی به مراحل حساسی رسیده بود و همه خبر از حمله نهایی میدادند هر کس آن زمان به جبهه رفته بود خود را برای مراحل نهایی آماده میکرد ، که از عملیات باز نماند.ما در محیط دبیرستان ۶ نفر بودیم که دوستان صمیمی بودیم و به طور متناوب در سال های مختلف به ...
ادامه مطلب »خاطره شهید غلامحسین راهواره
موضوع خاطره: توسل به شهید ایام محرم بود که در ظهر عاشورا من بر سر مزار برادر شهیدم نشسته بودم و از همه جا ناامید و از ته دل از برادرم خواستم که برادر تو همیشه آرزو داشتی من فرزندی داشته باشم .الان که در بهترین جا و بهترین مکان پیش خدا و ائمه اطهار محشور هستی برایم دعا کن ...
ادامه مطلب »خاطرات شهید غلامحسین راهواره
موضوع خاطره حجاب خاطره دیگری که از برادرم به یاد دارم این است که از همان کوچکی با من در مورد حجاب مخالف بود. ما در کنار حیاطمان اتاق کوچکی داشتیم که در آن از چند مرغ نگهداری میکردیم .نردبانی هم گوشه دیوار بود که همان جا برای آنها دانه می ریختیم یک روز مادرم به من گفت :فاطمه برو ...
ادامه مطلب »