آرشیو برچسب: یادواره

مختصری بر زندگینامه شهید سید حسین اکرامی

حسین اکرامی، فرزند سید‌حجی و خدیجه ، در دیماه ۱۳۴۶ در بخش کاخک از توابع گناباد چشم باز کرد و در خانواده ای مذهبی و کشاورز پرورش یافت .(۱) برای فراگیری قرآن به مکتب خانه رفت و قرآن را تاحدودی آموخت .در سن۷ سالگی وارد دبستان شد و تحصیلاتش را تا اخذ مدرک سیکل ادامه داد و دارای وضعیت درسی ...

ادامه مطلب »

مختصری بر زندگینامه شهید رمضان قالیبافان

شهید رمضان قالیبافان – فرزند محمد رضا و خدیجه – در یکی از روزهای بهاری سال ۵۱ (مصادف با شب شهادت حضرت علی (ع) ) در روستای بیلند از توابع  شهرستان گناباد به دنیا آمد. دوران متوسطه را تا سال سوم در دبیرستان شهید بهشتی در رشته ی تجربی سپری نمود سپس به دلیل علاقه فراوان به جبهه و دفاع ...

ادامه مطلب »

مختصری بر زندگینامه شهید حسن روشن ضمیر

شهید حسن روشن ضمیر فرزند عابدین و کلثوم، در تاریخ ۱۳۴۹/۱۱/۱۰ ، در روستای زیبد از توابع شهرستان گناباد در خانواده ای مستضعف و زحمتکش دیده به جهان گشود. (۱) قبل از انقلاب به دلیل کمی سن فعالیت چندانی نداشت ؛ اما بعد از انقلاب همراه با خانواده اش در  تظاهرات شرکت می‌کرد و عضو فعال پایگاه شهید چمران بود. ...

ادامه مطلب »

مختصری بر زندگینامه شهید حسن رنجکش

شهید حسن رنجکش فرزند ،  رجبعلی وفاطمه ،  در مهرماه سال ۴۳ ،  در روستای زیبد از توابع  شهرستان گناباد ، در خانواده ای کشاورز، چشمان زیبایش را به این دنیا گشود. وی فرزند سوم خانواده بود.  تا کلاس پنجم ابتدایی تحصیل نمود و سپس با ترک تحصیل در کوره‌های آجر پزی مند و فردوس مشغول به کار شد. (۱) ...

ادامه مطلب »

مختصری بر زندگینامه شهید اسماعیل غلامی

شهید اسماعیل غلامی ،فرزند اسدالله و صغری ، در مهرماه سال یکهزار و سیصد و چهل و نه در شهر  کاخک از توابع شهرستان گناباد چشم به جهان گشود . شهید دوران ابتدایی را در دبستان مطهری، راهنمایی را در مدرسه ی علامه و متوسطه را در دبیرستان امیر کبیر (۱) به اتمام رسانده و موفق به اخذ مدرک دیپلم ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید محمدحسین نقی زاده(۴)

به روایت راضیه نقی زاده خواهر شهید چند لحظه قبل از اینکه برادرم  حسین  به شهادت برسد ، همرزمان شهید تعریف میکنند که حسین در داخل سنگر خواب بود.همرزمان، ایشان را از خواب بیدار میکنند.ایشان (شهید) جریان خوابی همان لحظه دیده بودند را تعریف میکنند :«یک لحظه خواب دیدم که یک هیلکوپتری آمد و نامه ای آورد.همزمان شماها (همرزمان) آمدید و ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید محمدحسین نقی زاده (۱)

راوی :محمد رضا نقی زاده  برادر شهید آخرین تماس برادر شهید می گوید : من خانه همسایه بودم که تلفن زنگ زد و شهید پشت تلفن گفت که من سوسنگرد هستم و من تا آمدم که مادرم را صدا کنم. که بیاید و با برادرم صحبت کندتلفن قطع شد و دیگر هرچه منتظر شدیم تلفن زنگ نزد.

ادامه مطلب »

خاطرات شهید محمدحسین نقی زاده (۶)

راوی :محمد رضا نقی زاده  برادر شهید برادر شهید می گوید : من کلاس پنجم بودم که با حسین کار کشاورزی و چاه کنی انجام میدادیم و با هم کلاس قران می رفتیم که اودر کلاس قران هم ممتاز بود و چند بار در مسابقات قران جایزه گرفته بود حسین با وجود اینکه سنش از من کم تر بود فعالیتش ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید حسین نقی زاده(۵)

راوی داستان:مادر شهید(ربابه ربانی) مادر شهید می گوید:پسرم هم کار میکرد و هم خوب درس میخواند و این قدر در درس پیشرفت داشت که ما میگفتیم این پسر بزرگ شود آینده اش چه خواهد بود؟! او شبها به خیاطی میرفت و درآنجا کار میکرد.چرخ کاری را آموخته بود و قرار بود بعد از اینکه از جبهه بر گردد برش زدن ...

ادامه مطلب »

خاطرات شهید محمدحسین نقی زاده (۲)

راوی: خواهر شهید فاطمه نقی زاده خواهر شهید میگوید: یک روز جمعه  که از خواب بیدار شدم اشتباهی فکر کردم صبح شنبه است وباید به مدرسه بروم که برادرم حسین آمده بود دنبالم و میخندید به من که بعد ازظهر جمعه به مدرسه رفته بودم و گفت حواست کجاست؟ امروز جمعه است و مدرسه تعطیل است .     

ادامه مطلب »
bigtheme