خاطرات شهید غلامحسین یعقوبی(۱)

راوی خواهر شهید

دوران کودکی تا کلاس اول راهنمایی درس می خواند و همیشه خوش رفتار با همه بود و به همه سلام می‌کرد. به صحرا می رفت تا در کارهای کشاورزی به پدرم کمک کند. بسیار مظلوم بود. از من ۵ سال بزرگتر بود. به خواندن کتاب های مذهبی و هنری علاقه نشان می داد.همیشه با ما خوش رفتاری می کرد و اگر کاری داشتیم برایمان انجام می داد و از افراد بیکار دروغگو و از افراد پرحرف خیلی بدش می آمد. از طرفی به افراد مومن و نماز خوان و خوش رفتار و با تربیت علاقه خاصی نشان می‌داد.در برابر مشکلات آرام و ساکت و صبور بود. تا جایی که می توانست برای حل مشکلات تلاش می‌کرد. در اوقات فراغت در صحرا به پدر و مادر در امر کشاورزی کمک میکرد. سیم کشی برق را هم خوب بلد بود و در کارهای هنری هم دستی داشت.شهید غلامحسین به نماز جماعت بسیار علاقه داشت در جلسه قرائت قرآن شرکت می‌کرد .در ایام سوگواری امام حسین در ماه محرم برای کارهای شبیه خوانی بسیار کمک میکرد. بزرگترین آرزوی شهید این بود که راه کربلا باز شود و کشورمان ایران در جنگ پیروز شود.  زمان نزدیک به شهادت اش گرچه از قبل خیلی مظلوم بود اما مظلوم تر شده بود .همیشه به فکر جبهه و جنگ بود و چون امام دستور داده بود،احساس مسئولیت می کرد زمانی که برادرمان علی شهید شد، گفت باید بروم و تفنگ برادرم را بردارم تا بر زمین نماند و به جبهه رفت .در زمان جنگ همیشه در بسیج و فعالیت های بسیج شرکت می‌کرد. در راهپیمایی ها نیز فعال بود. در نماز جمعه و جماعت شرکت می کرد. با پدر و مادرم خیلی مهربان و خوب بود و همیشه با آنها کمک می کرد. آنها از او راضی بودند. همیشه به ما تاکید می کرد که حجاب خود را رعایت کنیم به نماز اول وقت اهمیت دهیم و خوش رفتار باشیم.

                         «والسلام»

منبع:اسناد بنیاد شهید شهرستان گناباد

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme