خاطرات شهید غلامحسین یعقوبی(۶)

شهید غلامحسین یعقوبی (فرزند غلامرضا)

راوی حاج حسین محمدیان دلویی (شغل:دبیر)

نسبت با شهید: همرزم شهید

یکی از خصوصیات بارز غلامحسین یعقوبی علاقه شدید به قرآن بود .قرآن را دوست داشت و خودش قرآن را یاد گرفته بود .به خاطر همین اگر گاهی اوقات اشکالی در خواندن قرآن داشت ،به ما مراجعه می‌کرد و اشکالاتش را  می پرسید و ما هم غلط هایش را می گرفتیم .هر وقت که بیکار می‌شد. شروع به خواندن قرآن می کرد و به ما هم سفارش می‌کرد که حداقل روزی یک صفحه از قرآن را تلاوت کنیم .یک روز همه بچه ها پیراهن هایشان را در آورده بودند و در پشت لباس هایشان چیزهایی می نوشتند ،هر کسی چیزی می نوشت( یا حسین) دیگری (یا علی) و هر کس بر اساس علاقه اسم یکی از ائمه اطهار را می نوشت و خوب یادم هست که غلامحسین در پشت لباسش  نوشت (یا شهادت یا زیارت) چون واقعا عاشق شهادت بود. عاشق زیارت امام حسین علیه السلام یک شب در نزدیکی های اهواز بودیم ،مجبور شدیم که هم آنجا بمانیم .بنابراین چادرها را برپا کردیم. حدود ۵۰ -۴۰ چادر را برپا کردیم .هیچ چادری برق نداشت.همه جا تاریک بود ،فقط یک تیر برق در آنجا بود .غلامحسین فورا از تیر برق بالا رفت و با وصل کردن چند سیم همه چادرها را روشن کرد و به آنجا روشنایی زیبایی بخشید.

شب چهارم از عملیات کربلای ۵ بود که من و غلامحسین با چند نفر دیگر از بچه ها به طرف خاکریز دشمن حرکت کردیم در جلوی خاکریز سیمهای خاردار وجود داشت غلامحسین به جلو رفته بود و در همان جا آرپی‌جی اش را فراموش کرده بود وبا حالت سینه‌خیز به طرف سیمهای خاردار حرکت کردو آرپی‌جی خود را برداشت و به عقب آمد.ما با کمین دشمن حدود ۴۰ تا ۵۰ متر فاصله داشتیم ما دشمن را می دیدیم ولی دشمن ما را نمی دید من از پشت مواظب غلامحسین بودم. آماده زدن آرپی‌جی شد. دست من در زیر سر غلامحسین بود که یک دفعه دستم داغ شد نگاه کردم که دیدم خون است و تازه متوجه شده بودم که تیر دشمن به سر مبارک او اصابت کرده و بدون هیچ صدایی با یک صلابت خاصی سرش  روی دستم افتاد و با آرامشی خاص خوابیده بود .گویی که با این جهان بیگانه بوده است و به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود رسید و به دیدار حق نایل شد روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

«والسلام»

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme