در تیر ماه سال ۱۳۳۲ در کوی شرقی شهرستان گناباد کودکی به دنیا آمد که نامش را علی گذاشتند . پدرش میرزا محمد و مادرش فاطمه بود.
تاسال اول راهنمایی تحصیل نمود و سپس درس را رها کرد ابتدا در نانوایی و سپس در یک خشک شویی در تهران مشغول به کار شد .(۱)
فردی خوش برخورد، باگذشت، صبور و ساده زیست بود .
درکارهای منزل و امور کشاورزی به پدر و مادرش کمک مینمود. رفتاری بسیار صمیمانه با اعضای خانواده داشت به آنها احترام میگذاشت مخصوصأ به کوچکترها .به صله رحم بسیار اهمیت میداد و دیگران را به این امر سفارش مینمود . در امور اجتماعی وگروهی سعی میکرد که آنچه از دستش بر میآید انجام دهد . درصورت شنیدن حرف غیر منطقی امر به معروف و نهی از منکر مینمود و در صورت اصلاح نشدن ، با روشهای دیگری با او برخورد میکرد. از صحبتهای روحانیونی همچون حاج آقای مدنی، حاج آقای نصیری وحاج آقای باصری استفاده مینمود عاشق شهادت بود .
در دوران انقلاب در تظاهرات شرکت واعلامیههای حضرت امام (ره) رادر بین مردم توزیع مینمود .در ساختن مسجدالنبی همکاری داشت .درکلاسهای عقیدتی و سیاسی حضور پیدا میکرد.
بعد از پیروزی انقلاب از اعضای فعال پایگاه شهید علویان کوی شرقی بود و شبها تا صبح در پایگاه محل نگهبانی میداد.
با تهاجم عراق به ایران اسلامی به عنوان بسیجی داوطلب اعزام شد وی مسئولیت معاون گروهان امام صادق (ع) رابرعهده داشت (۲) ۶ دفعه به جبهههای حق علیه باطل اعزام گردید تا اینکه سر انجام در عملیات کربلای ۵ در دی ماه سال ۶۵ براثر اصابت ترکش به پیشانی در منطقه شلمچه جام شهادت را سرکشید پیکر پاکش پس از تشییع در زادگاهش به خاک سپرده شد.
از شهید حیدرنژاد۲ فرزند پسر و۲ فرزند دختر به یادگار مانده است.
خاطره (راوی: حسن کامرانی، دوست و همرزم شهید)
در جبهه در جلسه ای دور هم نشسته بودیم وخواب های همدیگر را تعبیر میکردیم . علی آقا نیز خواب خود را تعریف کردند وگفتند: «من خواب دیدم جلوی گروهانم حرکت میکنم یکدفعه دیدم دو تا بال به جای دستهایم در آوردم وبالای گروهان در پروازم.» با خنده گفتم: «علی آقا شما به شهادت خواهی رسید.» و پس از آن خواب علی آقا به شهادت رسیدند.
۱ . سالار باشی، فاطمه، سرگذشت پژوهی، ص۱
۲ . فرم اطلاعات آماری شهید