خاطرات شهید احمد صغیرزاده
راوی : صدیقه صغیرزاده ،خواهر شهید
موضوع : اولین و آخرین نامه
مدتها بود که برادرم در جبهه بود. لشکرهای متفاوتی عوض کرده بود و آموزشهای متفاوتی دیده بود. نهایتا تخریب چی و بالاخره فرمانده گروه خودش در اطلاعات عملیات لشکر۵ نصر . از ابتدا که به جبهه رفته بود گفته بود من جای بخصوصی ندارم گاهی اهوازم ، گاهی آبادان ، گاهی هیچکدام از اینها بنابراین آدرس بخصوصی نمی توانم به شما بدهم که شما با من تماس داشته باشید من خودم هر زمانی که بتوانم و برایم میسر شود زنگ می زنم . ما همیشه منتظر زنگ زدن ایشان بودیم تا اینکه نهایتا یک روز من و خواهردیگرم (طاهره) با هم نشستیم و صحبت کردیم که ما هرگز حتی یک نامه به این برادرمان احمد ننوشته ایم. بیا یک نامه بنویسیم و به همان آدرس آخرین نامه ای که برایمان نوشته بفرستیم،یا به دستش می رسد یا برگشت می کند ، با دقت تمام شروع به نوشتن کردیم .نامه تمام شد . هردوی ما خوشحال بودیم . نامه را پست کردیم اما یک هفته نگذشت که نامه برگشت کرد و روی نامه یک مهر قرمز با عنوان (شهدا شمع محفل بشریت اند).خورده بود.و این نامه پس از تشییع پیکر پاک شهید در گناباد بدستمان رسید.
منبع : اسناد بنیاد شهید شهرستان گناباد