خاطرات شهید احمد صغیرزاده(۶)

خاطرات شهید احمد صغیرزاده

راوی: صدیقه صغیرزاده ،خواهر شهید

 

عنوان خاطره : «علم کاربردی»

یک روز من متحیر به این طرف و ان طرف  می رفتم و دنبال چیزی می گشتم . شهید احمد به من گفت دنبال چی می گردی ؟ هنوز کوچک بود تقریبا کلاس اول یا دوم راهنمایی. به او گفتم یک رُلت می خواهم (وسیله ای که در خیاطی کاربرد دارد)می خواهم که این الگوی خیاطی ام را تکمیل کنم ، پیدایش نمی کنم .گفت این که کاری ندارد. تو بگو رولت چیه ؟ و چه شکلیه ؟ کارش چیه ؟ گفتم دندانه داره و خط می اندازه روی الگوی خیاطی . گفت الان برایت درست می کنم. من متحیر ماندم  چگونه می خواهد درست کند . پس از چند دقیقه دیدم یک ساعت و تیغ اره دستش دارد. به او گفتم با اینها می خواهی درست کنی ؟گفت آره . گفتم چطوری؟که ناگهان دیدم یک قسمت از ساعت و یک تکه از تیغ اره را جدا کرد و برای من روی دسته ای که از تیغ اره ساخته بود دستمال کاغذی پیچید و دو قطعه را بهم وصل کرد . گفت حالا ببین کارت را راه می اندازه ؟ امتحان کردم . دیدم از رولتهای خیاطی موجود در بازار کارش بسیار بهتر و خط انداختن آن عمیقتر و واضحتر بود . او همیشه علم را کاربردی می کرد. هرچه می اموخت به کار مب برد و بسیار دقیق ، تیزهوش و فهیم بود .مطالب را بسیار زود درک می کرد و مسائل را خیلی سریع حل می نمود.

منبع:  اسناد بنیاد شهید شهرستان گناباد

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme