خاطرات دانش آموز شهيد مهدي جوانبخت

دانش آموز شهيد مهدي جوانبخت

عكس كه گرفتیم، رفتيم چادر تداركات. پيشنهاد مهدي بود که براي بچّه‌ها شربت آبليمو راه بياندازيم. شربت كه درست شد يك دفعه ماشينی نزديك ما توقّف كرد. گفتيم:« اين آدم خوش روزي كيه؟»

يك روحاني و چند نفر ديگر پياده شدند. رفتيم ببينيم كي هستند. آقاي قرائتي بود. گفتيم:«حاج آقا بفرمايين شربت!»

گفتند:« شربت شهادت؟»

گفتم: «شربتو اين جا ما در خدمتتون هستیم؛ واسه شهادت برين یه كيلومتر جلوتر؛ تُو خطّ مقدم.»

ايشان تبسّمي كردند و گفتند:« اگه لياقت باشه.» بعداً شربت بين بچّه‌ها تقسيم شد؛ امّا مثل اين كه شربت به خيلي‌ها ساخت؛ مِن جمله مهدي. روز بعد در والفجر ۳ خیلی ها از شربت شهادت خورده بودند. مهدی ها شیرین کام شدند.

منبع :

کتاب: نقطه سرخط

گردآوری: حسن ذوالفقاری

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme