دانش آموز شهید علی تقویفر
يه كاغذ از وسط دفترش كند. رُوش با قلم نَي نوشت:« زنان كوچه نشين عروس شيطانند»
بعد نصبش كرد جايي كه هميشه زناي محلّه ميشِستَن اونجا.
وقتي اومده بودن،يكي از دختراي با سواد، واسهشون خونده بود. كلي به اين حرف خنديده بودن. مجلس اون روز شون حسابي گرم شده بود؛ سوژه ی خوبی گیرشون اومده بود.
نه، فايدهاي نداشت روز بعد كمي قير پيدا كرد. اومد و ریخت محلّ تجمّعشون. نه مثل اين كه اين دفه فهميده بودن حريفشون قدره. اقلّش این بود كه ديگه نتونستَن تو اون سايهي ديوار كنار كوچه بشينن.
*****
ليستي از گناهان آخر دفترچهي خاطراتش داشت. خيلي حواسش بود كه گناه نكند. گاهي اگر گناهی از او سر ميزد با ذكر تاريخ، علامتش ميزد.
غیبت:۷/۱۰/…
حرف لغو:۲۴/۱۱/…
براي خودش تنبيهاتي هم در نظر گرفته بود. كار قشنگي بود. روز به روز تعداد گناهانش کمتر و كمتر ميشد.تا اين كه از يك تاريخ به بعد هيچ علامتي توي اين دو صفحه ديده نشد. درست است؛ حتماً علامت يك ثواب بزرگ توي يك دفتر ديگر برایش زده بودند؛ ثواب شهادت.
منبع :
کتاب: نقطه سرخط
گردآوری: حسن ذوالفقاری