مصاحبه با یکی از همرزمان شهید ابوالقاسم فضلی

از چه زمانی با شهید ابوالقاسم فضلی همراه بودید؟ از همان ابتدای کودکی

آیا شاهد تغییر و تحولات در رفتار و شخصیت او هم بودید؟

البته بله زمانی که ما دوران تحصیلی دبستان و راهنمایی را تمام کردیم، با هم بودیم بعد هم که جنگ شروع شد از ۱۳ سالگی با همدیگر به جبهه رفتیم چهار بار با هم به جبهه اعزام شدیم و در چندین عملیات هم شرکت کردیم از قبیل عملیات والفجر مقدماتی و جزیره مجنون و تپه‌های میمک

علت تحولاتی که در شهید به وجود آمد چه بود؟

خوب توی جبهه واقعاً یک معنویت خاصی بود از اینجا که میرفتیم فقط به قصد شهادت می‌رفتیم یعنی همه مان، و آقای فضلی هم همینطور شبها بلند می شد و نماز شب می‌خواند خیلی از ما می خواستیم آن کار را انجام دهیم اما نمی توانستیم.

به چه افرادی بیشتر علاقه مند بود؟

بیشتر به آدمهای مذهبی و نمازخوان علاقه و ارتباط داشت.

ارتباط شهید با دوستانش چگونه بود؟ عالی، همیشه با لبخند با آدم صحبت می‌کرد همیشه حالت شوخی داشت و با همه مهربان بود

خاطره‌ای از شهید دارید؟

یکی دو روز که از عملیات گذشته بود همان عملیاتی که در آن به شهادت رسید، تقریباً یک ساعت قبل از شهادتش رفتم از جلو چند تا گونی بردارم توی خط ایستاده بودم که گفت محمود بیا اینجا کارت دارم. با این که هوا خیلی گرم بود باران هم می آمد . یک بسته خرما بودکه شهید به من تعارف کرد یک خرما برداشتم و رفتم اما بعد از اینکه بازگشتم با گلوله تانک شهید شده بود.

عکس العمل شهید نسبت به رفتارهای غیرمنطقی و خلاف افراد چگونه بود؟

ناراحت می شد. من که دوستش بودم اگر کار اشتباهی انجام می‌دادم به من تذکر می‌داد بعد هم با نرمی و خوبی می گفت :این کارها را نکنید. با همه همین طوری بود نه فقط با من.

نسبت به عقاید انحرافی با مخالفین چگونه بود؟

خب عکس العمل نشان می داد، هر وقت کار اشتباهی از کسی سر میزد تذکر می داد اگر خوب می‌شد که چه بهتر و گرنه کلاً رابطه‌اش را قطع می‌کرد. اخلاق به خصوصی داشت.

فعالیت های مذهبی و عبادی ایشان چگونه بود؟

قبل از جبهه حتی از زمان کودکی به مسجد می رفت تقریباً حدود سه سال می شد که توی پاسگاه محل عضو ویژه و فعال بود. بعد هم که به جبهه رفتیم بیشتربرای اقامه نماز جمعه به مسجد جامع می رفتیم.

بیشتر اوقات فراغت و بیکاری اش را چگونه می گذراند؟

بیشتر کتاب می خواند. آن زمان کتاب معاد دکتر دستغیب و رساله امام را بیشتر می خواند، رساله نوین امام را میخواند جلد ۱ و ۲ و ۳ بیشتر وقت ها غروب که میشد نماز و بعد هم دعا کار دیگری غیر از کتاب خواندن در اوقات فراغت نداشت بیشتر نه دیگر،  ورزش هایی که آن زمان می‌رفتیم و مرسوم بود را نیز ترک نمی‌کرد.

چه صحبت ها و توصیه هایی در زمینه اخلاقی و عبادی به دیگران داشت؟ بیشتر خداشناسی نماز اول وقت دعای کمیل و زیارت عاشورا را تاکید می کرد  به ما می گفت با هم دعا بخوانیم ما هم همیشه دعای کمیل را از یاد نمی بردیم و بیشتر اوقات هنگامی که بیکار بودیم دعا می خواندیم.

انگیزه شهید از رفتن به جبهه و شرکت در جهاد چه بود؟ اولاً در راه خدا جهاد کرده بود و برای رضای خدا قدم بر میداشت و از دین و مملکت و ناموس دفاع می‌کرد.

آیا پیام امام هم در این انگیزه ها تاثیر داشت یا خیر؟

بله حتماً امام هرچه می‌گفتند آویزه گوش میکرد فقط به قصد شهادت به جبهه می رفت یعنی واقعاً هدف، برای او این بود که شهید شود.

در بحران ها و مشکلات سخت و خطرناک چگونه بود؟

خیلی خونسرد بود.وقتی فرمانده می گفت این کار را بکن، اصلاً نه در کار نبود حتی کارهای سخت مثلا در والفجر مقدماتی شب بود و یکی از فرمانده هایمان گفت: برویم جلوشهید نه نگفت و همه بلند شدیم و رفتیم با اینکه خیلی مشکل بود اما او از نظر مشکلات بسیار مقاوم بود..

در کارهای جمعی چگونه عمل می کرد؟

در کارهای جمعی خوب بود همه را دعوت می کرد که با یکدیگر همکاری کنیم مثلا هنگامی که از جبهه می آمدیم فصل خرمن کوبی بود همه را جمع می کرد با هم می رفتیم و خرمن کوبی را انجام می‌دادیم کارهای دیگر را نیز به همین ترتیب مانند باغداری سعی می کرد همه را جمع کند.

شهید نسبت به چه مواردی حساس بود و عصبانی می شد؟

وقتی کسی اشتباه می‌کرد سعی می‌کرد او را نصیحت کند. اولین کاری که می کرد می گفت این کار را نکنید با محبت هم می‌گفت با ملایمت هم تاکید می کرد که نماز و کارها را نیز درست انجام دهند.اصلا خشونتی در رفتارو کلامش نبود هر وقت صحبت میکرد خنده بر لبانش بود.

خصوصیات و ویژگی های ممتاز و بارز شهیدچه بودند؟

با معنویت عجیبی نماز شب می خواند و گریه می کرد می‌دیدیم بلند می‌شود می‌رودبین تپه ها حدود ساعت ۴ صبح بود هر شب بلند می‌شد می‌رفتیم می‌دیدیم که پشت  یک تپه شروع کرد به نماز خواندن و گریه کردن و راز و نیاز با خدا بعد از شهادتش فهمیدیم  که انسان والایی بود.

روحیات معنوی شهید چگونه بود؟

از همه ما بالاتر بود اگر اینقدر عالی نبود شهید نمی شد او سعی می کرد بچه ها را جذب پایگاه کند جذب جبهه کند سعی می کردبچه‌ها را تشویق کنند که از اول وقت نماز بخوانند. بیشتر سعی می کرد که با اخلاق خوش با همه برخورد کنند با همه دوستان، رفقا، اقوام با خنده برخورد می کرد. وفای به عهد برایش خیلی مهم بود حرفی که میزد پای می ایستاد. هرچیزی را راست میگفت ،حتی اگر به ضررش بود.

نمونه ای از وفای به عهد شهید را بیان کنید؟

به لحاظ ادای دین و وفای به عهد اگر قول می داد حتماً به آن عمل می کرد مثلاً اگر میگفت برویم فلان جا سر ساعت می آمد. یک دقیقه این طرف آنطرف نمی‌شد. یادم هست یک بار می خواستیم برویم به آب تنی ۵۰ دقیقه دیر آمدیم کلی به ما اعتراض نمود که چرا سر ساعت نیامدید.

اخلاق  مدیریتی  و نحوه برخورد با سایر پرسنل چگونه بود؟

مشورت می کرد اگر کاری می خواست انجام دهد از دوستان می پرسید بارفقایش مشورت می‌کرد با فکر انجام می داد و خودش تنها یک دفعه تصمیم نمی گرفت.

در زمینه شجاعت و شهامت شهید چگونه بود؟

شجاعت واقعاً بی نظیر بود چهار تا عملیات رفتیم همیشه جلو دار بود در همان عملیات هم ارتباطش را با خدا خوب برقرار می‌کرد. از مافوق خود اطاعت می کرد، در برابر فرمانده نه نمی گفت.حق پذیر بود.

دلسوزی و مسئولیت پذیری از چگونه بود؟

واقعاً دلسوز بود مسئولیتی را که به او واگذار میشد به نحو احسن انجام می داد از جانش مایه می گذاشت.

رابطه اش با حضرت امام چگونه بود؟

خدا رحمت کند امام خمینی را،شهید منتظر بود که یک حرفی از دهان امام بیاید بیرون که دقیقاً همان کار را انجام دهد اگر امام می گفتند خودتان را آتش بزنید واقعا آتش می‌زدند آن زمان دیگر اینطوری بود.

رابطه اش با اهل بیت چگونه بود؟

نسبت به ائمه و اهل بیت خیلی محبت داشت و دعای توسل را همیشه زمزمه می کرد.

ارتباط با مردم چگونه بود؟

شهید جاذبه عجیبی داشت هر کس یک بار با او صحبت می کرد یا یک برخورد کوچکی که داشت، دیگر با او دوست می شد. با او رفیق می شد. در همان پایگاه که بودیم می آمد بیشتر وقت ها مردم را ارشاد می کرد و می خواست که به پایگاه بیایند نماز اول وقت بخوانند و حرفهای هم تاثیرگذار بود.

دوره های آموزشی که شهید گذرانده را لطفاً توضیح دهید؟

دوره آموزشی   شهید را نمیدانم اما دوره تخصصی را در ادوات با هم گذراندیم خمپاره ۶۰ و کاتیوشا را باهم آموزش دیدیم. اول بسیجی بودیم و در گردانهای رزمی بودیم شهید تک تیرانداز بود بعد رفتیم توی ادوات  خمپاره ۶۰ بودیم آرپی جی زن هم بود بعد هم تا زمان شهادت تیربارچی بود.

نقشه شهید در تداوم و ثبات و امنیت کشور و مبارزه با ضد انقلاب داخلی چگونه بود؟

آن زمان منافقین بودند و از حرکات آنها بسیار ناراحت می شد اصلا نمی توانست آنها را قبول کنند می گفت اینها چه می خواهند از مابرای چه این کارها را می‌کنند؟

نقشه شهید در رابطه با نهادهای انقلابی چگونه بود؟ به بسیج و سپاه رفت و آمد داشت توی جهاد هم واقعاً خوب کار میکرد و به نحوه احسن مسئولیت هایش را انجام می داد هم نظام را دوست داشت و هم دینداری برای مهم بود و از همه مهمتر دفاع از کشور و ناموسمان برایش در اولویت بود.

در خصوص روحیه شهادت طلبی است توضیح دهید؟

شهادت را سرلوحه کارش قرار داده بود شبها میگفت خدایا مرا ببخش و بیامرز و شهادت را نصیبم بگردان که فقط آرزویم این است که شهید و شهادت آخرین کلمات قبل از شهادتش گفت انقلاب را تنها نگذارید، امام را تنها نگذارید، بهترین راه شهادت در راه خداست.

نحوه شهادتش را توضیح دهید؟شب بود که به راه افتادیم ۲۴ کیلومتر تا ۳۰ کیلومتر پیاده رفتیم از دره ها و کوه ها حدود سه یا چهار صبح بود که رسیدیم به منطقه عملیاتی که می خواستیم عملیات کنیم.عملیات  شروع شد. تا زمانی که آنجا را تصرف کردیم ،یک یا دو شهید دادیم عملیات تمام شداگر بعدا شهید دادیم  توی پدافند بود سه روز آنجا پدافند داشتیم.احتمالاً روز چهارم بود از سنگر بیرون آمدم سنگرم خیلی کوچک بود رفتم تا چند گونی بیاورم برای سنگرم. شهید همان لحظه به من تعارف خرما کرد یکی برداشتم و رفتم گفتم بقیه اش را بده به بچه های دیگر با همان خنده همیشگی گفت محمود میروی شهید میشود، رفتم و گونی ها را برداشتم حدود ۲۰ دقیقه یا نیم ساعت بیشتر طول نکشید راهی نبود شاید کل منطقه‌ای که ما بودیم هزار متر هم بیشتر نبود وقتی برگشتم دیدم سنگر اش خالی است. دمای آبادان از بچه های سنگر  بغلی پرسیدیم که ابوالقاسم کجا رفت؟گفتند شهید شده .دوست داشتم مجروح شده باشد. عراقیها باتانک  از دور سنگر را زده بودند و همانجا به شهادت رسیده بود.

شهادت شهید چه تاثیری روی شما داشت؟

صداقت دینداری و معنویت شهیدنمازهای اول وقت و مناجات ها و دعا و غیره در سرلوحه زندگی ام است.

اگر مطلب دیگری در رابطه با شهید می خواهید بیان کنید بفرمایید.

واقعاً هرچه ما داریم از شهدا داریم و شهدا هر چه دارند از دین خود دارند آن زمان در جبهه معنویت بیشتری حاکم بوده صداقت بیشتری بوده البته  نمی‌کنم هیچ زمانی دین و معنویت به آن زیبایی پیدا شود که آن زمان در جبهه  هابود نمازها و دعاها و غیره  فکر می‌کنم باید بیشتر مسائل جنگ و صحبت های شهدا که گفته اند حتی دفترهای  شهدا که در آن یادداشت نوشته اند.جمع‌آوری شود. تا برای نسل‌های بعدی مورد استفاده قرار بگیرد .شهید ابوالقاسم فضلی همیشه کارهایی انجام می داد که دیگران شاد باشند در پایان می خواهم که به گفته شهید بیشتر راه امام را ادامه بدهید و از انقلاب محافظت کنید به خصوص جوانان راه شهیدان را ادامه بدهند اجرتان با شهدا و خداوند کریم باشد.

شهید: ابوالقاسم فضلی

راوی: محمود اسماعیل زاده

نسبت: دوست دوران کودکی و همرزم شهید

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme